Friday, January 28, 2011

Persian Translation of "L'invitation au Voyage"


دعوت به سفر
شارل بودلر
برگردان: محمد رجب پور

فرزندم ، خواهرم
به آرامش بیندیش
آرامش رفتن بدانجا و با هم زیستن
عشق ورزیدن تا به غایت
عشق ورزیدن و جان دادن
در سرزمینی که به تو می ماند.
خورشیدهای نم زده این آسمان های مه آلود
یادآور جادوی شگفت چشمان جفاکار توست
که پرتوافشانند از میان جویبار اشک هایت.

آنجا همه نظم است و ترتیب
زیبایی است و تجمل
آرامش است و کامجویی.

مبل هایی صیقلی
که دست روزگار آنها را برق انداخته
اتاقمان را خواهند آراست ،
کمیاب ترین گل ها
که رایحه خود را با عطر مشک و عنبر می آمیزند ،
سقف هایی پُر نقش و نگار ،
آینه هایی صاف و صادق ،
شکوهی شرقی ،
همه و همه
با زبان آشنای آرامش
به رمز و راز
با روح و جان سخن خواهند گفت.

آنجا همه نظم است و ترتیب
زیبایی است و تجمل
آرامش است و کامجویی.

در این آبراه ها
این زورق های خفته را بنگر
غرق در احساسی سرگردان ؛
برای برآوردن کم ترین خواهش توست
از آن سوی دنیا بداینجا آمده اند.
خورشیدهای در حال غروب
قبایی از سنبل و زر
بر تن مزرعه ها
آبراه ها و شهر می کنند ؛
در گرمای نوری
دنیا به خواب می رود.

آنجا همه نظم است و ترتیب
زیبایی است و تجمل
آرامش است و کامجویی.




Invitation to the Voyage


Invitation to the Voyage
Charles Baudelaire
Translated by William Aggeler

My child, my sister,
Think of the rapture
Of living together there!
Of loving at will,
Of loving till death,
In the land that is like you!
The misty sunlight
Of those cloudy skies
Has for my spirit the charms,
So mysterious,
Of your treacherous eyes,
Shining brightly through their tears.

There all is order and beauty,
Luxury, peace, and pleasure.

Gleaming furniture,
Polished by the years,
Will ornament our bedroom;
The rarest flowers
Mingling their fragrance
With the faint scent of amber,
The ornate ceilings,
The limpid mirrors,
The oriental splendor,
All would whisper there
Secretly to the soul
In its soft, native language.

There all is order and beauty,
Luxury, peace, and pleasure.

See on the canals
Those vessels sleeping.
Their mood is adventurous;
It's to satisfy
Your slightest desire
That they come from the ends of the earth.
— The setting suns
Adorn the fields,
The canals, the whole city,
With hyacinth and gold;
The world falls asleep
In a warm glow of light.

There all is order and beauty,
Luxury, peace, and pleasure.



L'invitation au voyage


L'invitation au voyage
Charles Baudelaire

Mon enfant, ma sœur,
Songe à la douceur
D'aller là-bas vivre ensemble!
Aimer à loisir,
Aimer et mourir
Au pays qui te ressemble!
Les soleils mouillés
De ces ciels brouillés
Pour mon esprit ont les charmes
Si mystérieux
De tes traîtres yeux,
Brillant à travers leurs larmes.

Là, tout n'est qu'ordre et beauté,
Luxe, calme et volupté.

Des meubles luisants,
Polis par les ans,
Décoreraient notre chambre;
Les plus rares fleurs
Mêlant leurs odeurs
Aux vagues senteurs de l'ambre,
Les riches plafonds,
Les miroirs profonds,
La splendeur orientale,
Tout y parlerait
À l'âme en secret
Sa douce langue natale.

Là, tout n'est qu'ordre et beauté,
Luxe, calme et volupté.

Vois sur ces canaux
Dormir ces vaisseaux
Dont l'humeur est vagabonde;
C'est pour assouvir
Ton moindre désir
Qu'ils viennent du bout du monde.
— Les soleils couchants
Revêtent les champs,
Les canaux, la ville entière,
D'hyacinthe et d'or;
Le monde s'endort
Dans une chaude lumière.

Là, tout n'est qu'ordre et beauté,
Luxe, calme et volupté.


Sunday, January 23, 2011

The Persian Translation of "Richard Cory"


ریچارد کوری
ادوین آرلینگتون رابینسون
برگردان: محمد رجب پور

هروقت که ریچارد کوری می اومد توی خیابون ها
ما آدم های توی پیاده رو بهش زل می زدیم:
از سر تا پا یه نجیب زاده بود
تمیز ، خوش لباس ، مثل شازاده ها کمرباریک.

همیشه آروم و باوقار
همیشه موقع حرف زدن مهربون ؛
صبح بخیر گفتنش همه رو میخکوب می کرد
موقع راه رفتنش سرتاپاش برق می زد.

اعیون بود ، آره ، اعیون تر از یه پادشاه
از خوبی هیچی کم نداشت:
خلاصه: ما فکر می کردیم که او همه چیزه
دم به دم دلمون می خواست جاش بودیم.

پس صبح تا شب جون می کندیم
منتظر نوری تو زندگیمون بودیمُ
نون خشک خالی سفره مون رو لعنت می کردیم ؛
تا این که یه شب آروم تابستون
ریچارد کوری رفت خونه
با یه گلوله خودشو خلاص کرد.

Richard Cory


Richard Cory
Whenever Richard Cory went down town,
We people on the pavement looked at him:
He was a gentleman from sole to crown,
Clean-favoured and imperially slim.

And he was always quietly arrayed,
And he was always human when he talked;
But still he fluttered pulses when he said,
"Good Morning!" and he glittered when he walked.

And he was rich, yes, richer than a king,
And admirably schooled in every grace:
In fine -- we thought that he was everything
To make us wish that we were in his place.

So on we worked and waited for the light,
And went without the meat and cursed the bread,
And Richard Cory, one calm summer night,
Went home and put a bullet in his head.

Edwin Arlington Robinson

Tuesday, January 18, 2011

اسب هایم زمین را شخم می زنند هنوز ؟


اسب هایم زمین را شخم می زنند هنوز ؟
آلفرد ادوارد هوسمن
برگردان: محمد رجب پور

-  اسب هایم زمین را شخم می زنند هنوز ؟
آن چموشان که به پیش می راندمشان
و صدای سایش یراقشان را می شنیدم
آن گاه که نفس می کشیدم.

: آری ، اسب ها زمین را لگدمال می کنند
و هنوز یراقشان صدا می کند ،
همه چیز چون پیش است
گر چه اکنون در زیر خاک هایی آرمیده ای
که خود زمانی خیششان می کردی.

- آیا اکنون که من دیگر سرپا نیستم
بر ساحل جویبار
هنوز دوستان پا به توپ می شوند؟

: آری ، هنوز توپ در گردش است
بچه ها با شور و شوق به هم پاس می دهند
دروازه ها پابرجاست
و گلرها هم دروازه بانی می کنند.

- آیا دخترکم که جدایی از او برایم سخت بود
آرام گرفته است؟
آیا او که چشمانش در وقت خواب از فراق من اشکبار بود
آرام گرفته است؟

: آری ، او راحت آرمیده است
و دیگر از گریستن در وقت خواب دست کشیده است.
دخترت دیگر آرام گرفته است
خوف مکن  ای دوست و آرام بخواب.

- اکنون که من نحیف و نزار گشته ام
دوست من ، کار و بارت چگونه است؟
دنیا به کامت گشته است؟
آیا بستری بهتر از بستر من یافته ای؟

: آری ، ای دوست ، آرام بخواب
من با معشوقه یک مرده ناکام هم بسترم
و بسیار کامروا گشته ام
اما مپرس معشوقه که را گزیده ام.


IS MY TEAM PLOUGHING


IS MY TEAM PLOUGHING
A. E. Housman

"Is my team ploughing
That I was used to drive
And hear the harness jingle
When I was man alive?"

Ay, the horses trample,
The harness jingles now;
No change though you lie under
The land you used to plough.

"Is football playing
Along the river-shore,
With lads to chase the leather,
Now I stand up no more?"

Ay, the ball is flying,
The lads play heart and soul;
The goal stands up, the keeper
Stands up to keep the goal.

"Is my girl happy,
That I thought hard to leave,
And has she tired of weeping
As she lies down at eve?"

Ay, she lies down lightly,
She lies not down to weep:
Your girl is well contented.
Be still, my lad, and sleep.

"Is my friend hearty,
Now I am thin and pine,
And has he found to sleep in
A better bed than mine?"

Yes, lad, I lie easy,
I lie as lads would choose;
I cheer a dead man's sweetheart,
Never ask me whose.

Wednesday, January 5, 2011

The Cat in the Temple


The Cat in the Temple
Once upon a time, there was a cat in a temple which bothered the monks while they were meditating. Therefore their master asked them to take the cat to the back of the garden and tie it to a tree whenever they were practicing meditation. They did so for several years and tying the cat to the tree became part of their religion. After some years, their master passed away and the cat died too. The monks bought a cat to tie to a tree in order to observe the principles of meditation. Several years later, another great master wrote a treatise on the significance of tying a cat.